My beautiful dreams

ساخت وبلاگ

                                    رازشب

 

يکي بود يکي نبود 
يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت
اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن 
تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد 
هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن وعاشقي
مال تو کتاب ها و فيلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني 
توي يه خيابون خلوت و تاريک
داشت واسه خودش راه ميرفت که
يه دختري اومد و از کنارش رد شد 
پسر قصه ما وقتي که دختره رو ديد دلش ريخت و حالش يه جوري شد 
انگار که اين دختره رو يه عمر ميشناخته
حالش خراب شد
اومد بره دنبال دختره ولي نتونست
مونده بود سر دو راهي 
تا اينکه دختره ازش دور شد و رفت
اون هم همينجوري واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خيابون
اينقدر رفت و رفت و رفت
تا اينکه به خودش اومد و ديد که رو زمين پر از برفه
رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد 
همش به دختره فکر ميکرد
بعضي موقع ها هم يه نم اشکي تو چشاش جمع مي شد
چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون جوري بود
تا اينکه باز دوباره دختره رو ديد
دوباره دلش يه دفعه ريخت 
ولي اين دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد باهاش راه رفتن و حرف زدن
توي يه شب سرد همين جور راه ميرفتن و پسره فقط حرف ميزد
دختره هيچي نميگفت
تا اينکه رسيدن به يه جايي که دختره بايد از پسره جدا ميشد
بالاخره دختره حرف زد و خداحافظي کرد
پسره براي اولي بار توي عمرش به دختره گفت دوست دارم
دختره هم يه خنده کوچيک کرد و رفت
پسره نفهميد که معني اون خنده چي بود
ولي پيش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد
اون شب ديگه حال پسره خراب نبود 
چند روز گذشت 
تا اينکه دختره به پسر جواب داد
و تقاضاي دوستي پسره رو قبول کرد
پسره اون شب از خوشحاليش نميدونست چيکار کنه 
از فردا اون روز بيرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد
اولش هر جفتشون خيلي خوشحال بودن که با هم ميرن بيرون
وقتي که ميرفتن بيرون فکر هيچ چيز جز خودشون رو نمي کردن
توي اون يه ساعتي که با هم بيرون بودن اندازه يه عمر بهشون خوش ميگذشت
پسره هرکاري ميکرد که دختره يه لبخند بزنه
همينجوري چند وقت با هم بودن 
پسره اصلا نمي فهميد که روز هاش چه جوري ميگذره
اگه يه روز پسره دختره رو نميديد اون روزش شب نميشد
اگه يه روز صداش رو نميشنيد اون روز دلش ميگرفت و گريه ميکرد
يه چند وقتي گذشت 
با هم ديگه خيلي خوب و راحت شده بودن
تا اين که روز هاي بد رسيد
روزگار نتونست خوشي پسره رو ببينه
به خاطر همين دختره رو يه کم عوض کرد
دختره ديگه مثل قبل نبود
ديگه مثل قبل تا پسره بهش ميگفت بريم بيرون نميومد
و کلي بهونه مياورد
ديگه هر سري پسره زنگ ميزد به دختره 
دختره ديگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نميزد
و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه
از اونجا شد که پسره فهميد عشق چيه
و از اون روز به بعد کم کم گريه اومد به سراغش
دختره يه روز خوب بود يه روز بد بود با پسره
ديگه اون دختر اولي نبود
پسره نميدونست که برا چي دختره عوض شده
يه چند وقتي همينجوري گذشت تا اينکه پسره
يه سري زنگ زد به دختره
ولي دختره ديگه تلفن رو جواب نداد
هرچقدر زنگ زد دختره جواب نميداد
همينجوري چند روز پسره همش زنگ ميزد ولي دختره جواب نميداد
يه سري هم که پسره زنگ زد گوشي رو دختره داد به يه مرده تا جواب بده
پسره وقتي اينکار رو ديد ديگه نتونست طاغت بياره
همونجا وسط خيابون زد زير گريه
طوري که نگاه همه به طرفش جلب شدن
همونجور با چشم گريون اومد خونه 
و رفت توي اتاقش و در رو بست
يه روز تموم تو اتاقش بود و گريه ميکرد و در رو روي هيچکس باز نميکرد
تا اينکه بالاخره اومد بيرون از اتاق
اومد بيرون و يه چند وقتي به دختره ديگه زنگ نزد
تا اينکه بعد از چند روز
توي يه شب سرد 
دختره زنگ زد و به پسره گفت که ميخوام ببينمت 
و قرار فردا رو گذاشتن
پسره اينقدر خوشحال شده بود
فکر ميکرد که باز دوباره مثل قبله
فکر ميکرد باز وقتي ميره تو پارک توي محل قرار هميشگيشون
دختره مياد و با هم ديگه کلي ميخندن 
و بهشون خوش ميگذره
ولي فردا شد
پسره رفت توي همون پارک و توي همون صندلي که قبلا ميشستن نشست
تا دختره اومد
پسره کلي حرف خوب زد 
ولي دختره بهش گفت بس کن 
ميخوام يه چيزي بهت بگم
و دختره شروع کرد به حرف زدن 
دختره گفت من سه  سال پيش
يه پسره رو ميخواستم که اونم خيلي منو ميخواست
يک سال تموم شب و روزمون با هم بود
و خيلي هم دوستش دارم
ولي مادرم با ازدواج ما موافق نيست
مادرم تو رو دوست داره
از تو خوشش اومده
ولي من اصلا تو رو دوست ندارم
اين چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم
به خاطر اينکه نميخواستم دلت رو بشکنم
پسره همينطور مثل ابر بهار داشت اشک ميريخت
و دختره هم به حرف هاش ادامه ميداد
دختره گفت تو رو خدا تو برو پي زندگي خودت
من برات دعا ميکنم که خوش بخت بشي
تو رو خدا من رو ول کن
من کسي ديگه رو دوست دارم
اين جمله دختره همينجوري تو گوش پسره ميچرخيد
و براش تکرار ميشد
و پسره هم فقط گريه ميکرد و هيچي نميگفت
دختره گفت من ميخوام به مامانم بگم که
تو رفتي خارج از کشور
تا ديگه تو رو فراموش کنه
تو هم ديگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن
فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم
باز پسره هيچي نگفت و گريه کرد
دختره هم گفت من بايد برم
و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو ديگه فراموش کن
و رفت
پسره همين طور داشت گريه ميکرد
و دختره هم دور ميشد
تا اينکه پسره رفت و براي اولين بار تو زندگيش سيگار کشيد
فکر ميکرد که ارومش ميکنه
همينطور سيگار ميکشيد دو ساعت تمام
و گريه ميکرد
زير بارون
تا اينکه شب شد و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت
رفت و توي خونه همش داشت گريه ميکرد
دو روز تموم همينجوري گريه ميکرد
زندگيش توي قطره هاي اشکش خلاصه شده بود
تازه ميفهميد که خودش يه روزي به يکي که داشت براي عشقش گريه ميکرد
خنديده بود 
و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گريه ميکرد 
پسره با خودش فکر کرد که به هيچ وجه نميتونه دختره رو فراموش کنه
کلي با خودش فکر کرد
تا اينکه يه شب دلش رو زد به دريا
و رفت سمت خونه دختره
ميخواست همه چي رو به مادر دختره بگه
اگه قبول نميکرد ميخواست به پاي دختره بيافته
ميخواست هرکاري بکنه تا عشقش رو ازش نگيرن
وقتي رسيد جلوي خونه دختره 
سه چهار دفعه رفت زنگ بزنه ولي نتونست
تا اينکه دل رو زد به دريا و زنگ زد
زنگ زد و برارد دختره اومد پايين
و گفت شما
پسره هم گفت با مادرتون کار دارم
مادر دختره و خود دختره هم اومدن پايين
مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل
ولي دختره خوشحال نشد
وقتي پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره
داداش دختره عصباني شد و پسره رو زد
ولي پسره هيچ دفاعي از خودش نکرد
تا اينکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد
و پسره رو برد اون طرف و با گريه بهش گفت
به خاطر من برو اگه اينجا باشي ميکشنت
پسره هم با گريه گفت من دوستش دارم
نميتونم ازش جدا باشم
باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن 
پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد
صورت پسره پر از خون شده بود
و همينطور گريه ميکرد
تا اينکه مادر دختره زورکي پسره رو راهي کرد سمت خونشون
پسره با صورت خوني و چشم هاي گريون توي خيابون راه افتاد
و فقط گريه ميکرد
اون شب رو پسره توي پارک و با چشم هاي گريون گذروند
مادره پسره اون شب 


 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 838 تاريخ : يکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت: 23:22

                                 دوستم

 

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....



سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 836 تاريخ : يکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت: 23:17

 

 

                  `svi

 

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست


نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

 

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم


  دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست 

 

  حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

 

من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست 

 

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم


که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست 

 

باید خدا هم با خودش روراست باشد

 

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

 

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر


پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست 

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 768 تاريخ : يکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت: 23:11

یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”

 

 

اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .

 

 

mydreams

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 710 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 15:08

   mydreams

 

   این هـمه تــوبـــه شکستی نـخـوری بـاده و می

   جــام می را نشکستی تـــو بگو تــوبـه بــه کی

   عُـمر ایـــــن گـیـتـی فـانــــی گُـذرد تُـنـدی بـاد

   تـــوبــــه کُــــن تـا نشده وقـت بـقـا یکشبه طی

   فـکـر فـــــردا بُـکـن و رسم  نما پیشه ی خــیر

   تـا کــــــه امروز قشنگت نشده قــاطـــــــی دی

   هرچه بودی و چه کردی و چـه میخواست دلت

   قـیـد آنــها  بـــــزن و تــوبــــه نـما خـاطـر وی

   چـونــکه از بنیه قــــــــوی ساخـته شد ابنیه ای

   صدمه هـــرگــــز نـــزنـد زلـزله در بنیه و پی

   چون به سجده بشدی تــوبــه نـما بوده ( کیان )

   مُلتمس باش چــــوآهـنگ حـزیـــن نـالــه ی نی

 

ادامه ی مطلب شعرای جالبی دار رجوع کن عزیز

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 765 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 14:36

آدرس وبلاگ 

اینه : .    www.selinagomez.rozblog.com

 

ایشالا که خوشت بیاد راستی اگه روقی جونم خواست بگو براش بسازم 

 

 

 

قالب

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 753 تاريخ : يکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت: 23:39

           یـئـنـه آهــــو باخشینلا مـنـی حــــیـران ائله دین

           دیه سن قلب ائــویـمی سینه ده ویــــران ائله دین

           گوزووه سورمـه چکیب قاشلارووا وسمه یاخیب

           کیـپـرگـیـن هـر بیرینی کونلومه پـیکان ائله دین

           دوداغـیـن تا کـــی گولور چاه زنخـدان توره نیر

           گـول گـولوم گـولماغینان حالیمی میزان ائله دین

           ساچلاریـــن حلقه لنیب زنـجـیـره بنظیر گـوزلیم

           بوینوما سالسان اگــــر مجـنـونی درمان ائله دین

           قـامـتـیـن دن نــه دئـیـم ای بوتِ رعــنـا بیله سن

           اورگـیـم ده قـورویان سروی خـورامان ائله دیـن

           نفسین مشگ خُـتـن دیـــر دیله گـل دردیـــن آلـیم

           (کیان) آ بلگه بو گون عشقووی عوریان ائله دین

 

ترجمه شعر :

باز هم با نگاه آهویی خودت منو حیران نمودی

تو بگو خانه ی قلبم را رو سرم ویران نمودی

به چشمانت سرمه کشیده به ابروهات وسمه زدی

تک تک هر مژه را به سینه ام پیکان نمودی

تا نشیند بر لبت حال تبسم می شود چاه زنخدان ات پدید

تو بخند با خنده ات حالم را تو میزان نمودی

گیسوانت حلقه زده مانند زنجیری شده 

گر بپیچی گردنم مجنون و درمان نمودی

از قامت ات چه یگم ای بت رعنا که بدونی

سرو خشک شده دلم را خرامان نمودی

نفس ات همانند مشگ ختن هست حرف بزن دلبرم

به (کیان) بلکه عشقوتو امروز عریان نمودی

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 825 تاريخ : پنجشنبه 16 مرداد 1393 ساعت: 15:48

متن

 

 

متن1

 

متن2

 

متن4

 

ما که بابا ندیدیم خوش به حال اونایی که دیدن

 

متن88

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 698 تاريخ : سه شنبه 14 مرداد 1393 ساعت: 22:56

فقط زمانی به کسی بگویید  "دوستت دارم "

که واقعا دوستش داشته باشید

فقط زمانی به کسی بگویید " دلم برایت تنگ شده "

که واقعا دلتان برایش تنگ شده باشد

فقط زمانی به کسی بگویید " میخواهمت "

که واقعا اورابخواهید

با کلمات احساسات هیچ کس رابه بازی نگیرید

به هرآنچه که میگویید اعتماد داشته باشید

 

احساسات

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 764 تاريخ : شنبه 11 مرداد 1393 ساعت: 21:41

عشقم

 

 

 

ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ..!

ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ … ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ!؟

ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ

ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. ﻋﺸﻘﻢ ﻧﮑﻨﻪ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟

ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ..

ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ..

ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ

ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ

ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ ..

ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮕﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﻢ .. ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ …….

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 573 تاريخ : يکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت: 22:13

گاهی چیزی برای گفتن نداری

سکوت رابغل میگیری

 

 

  گل ابی

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 488 تاريخ : پنجشنبه 26 تير 1393 ساعت: 12:01

زندگی دفتر صدبرگ خالیست که ازابتدای زندگی شروع میشود ! ازموقعی که چشم به جهان گوشوده ای نوشته میشود .ازگریه کردن هایت تاخندیدن هایت وادامه میابد تا آخرین برگ 

.

.

.

.

برگ ها یکی یکی نوشته میشود نوشته میشود وسرانجام ورق هابه اتمام میرسد وحالموقع برگشتن فرارسید پرواز به سوی خدا . آخرت . خانه ی ابدی ووو..........................

زمان حساب رسی به ورق های دفترصد برگ آخرت رسید انسان هاسرازپا هراسان بالباس های سفیدی که برتن دارند منتظرند تاراه رابه آنهانشان دهند راه رسیدن به بهشت جاویدان را . دفاترهای سفید صدبرگ را فرشته های هور می آورند و روی میز خداوندی قرار میدهند .........................

.

.

.

وراه انسان ها نشان داده میشود راه های نزدیک و  راهای دور بهشت : راه های نزدیک برای کسانی است که ورق های دفتر صد برگ آن ها با رنگ سفید نوشته شده است . که سواربراسب سفید به خانه ی ابدی خودمیروند.

وراه های دوربرای کسانی است که ورق های دفتر صد برگ آنها بارنگ سیاه نوشته میشود وآنها باپای برهنه ازمسیرهای فراوان وجهنم آتش سوز میگذرند تابه بهشت برسند.

 

 

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 428 تاريخ : دوشنبه 23 تير 1393 ساعت: 16:35

          دلتنگ کودکی ام

          یادش بخیر!

          قهرمیکردیم تاقیامت

          ولحظه ای بعدقیامت میشد.......؟

 

بچگی

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 457 تاريخ : جمعه 20 تير 1393 ساعت: 15:48

                               و آنگاه که تنها شدی


                                و در جستو جوی تکیه گاه مطمئنی هستی

 
                                 بر من توکل کن
 

                                  (قرآن کریم)

 

 

 

قران

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 400 تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393 ساعت: 17:11

سن سیز گـــوزلـیـم روضه ی رضوان نه یه لازیم

دریــــاده گـَـمی اولـماسا طــــــــــوفان نه یه لازیم 

دونـیـا یـغـیـشا یـالــــــــــــوارا سن سیز یاشایاممام

سینه مده  قـیـریـلسا داماریــــــــم قــان نه یه لازیم

او شن باخیشین روح آ غـذادیــــــر گـــوزلـیـم باخ

درمـــان ائله سن ، دردیـــمه درمــــان نه یه لازیم

البت کی طبیعت ده گرک دیــــــــر خزان اولسون

عشقین یازینی ویـــــرسا خـــزان جـان نه یه لازیم

سن رویــالاریـــمدا گـــزیشن حــــور و مـلک سن

وصفیـنـده ردیــف اولــماسا دیــــــوان نه یه لازیم

یـئـرسیز دئـیـری هــــاممی دئــیـر ای بُـت رعــنا

عاشق ده وفــــــــــــا اولماسا ، پـیمان نه به لازیم

عشقین آغاجی ریشه دن هئچ واخت قــورومـازمی

باغــلار قـــوروسا ، باغــلارا باغـبان نه یه لازیم

عشقین شرری جـانیما اود وئـــردی ( کیان ) بـیل

کـونلوم تالانیب ، بـوش یـئـره سلطان نه یه لازیم

 

ترجمه شعر :

بدوتو ای زیبایم روضه ی رضوان به چه درد میخوره 

اگر دریا طوفانی نباشه باز کشتی به چه درد میخوره  

دنیا جمع بشه و التماس کنند بی تو زنده نخواهم بود

در سینه اگر رگم قطع بشه خون به چه درد میخوره 

آن نگاه زیبایت به روحم همانند غذا هست زیبایم نگاه کن 

اگر درمانم بکنی برای دردم درمان به چه درد میخوره 

طبیعی است که در طبیعت باید فصل خزان هم باشه 

ولی اگر عشق خزان زده باشه جان به چه درد میخوره 

تو در رویاهایم همانند حور و ملَک هستی

در وصف تو اگه ردیف نباشه دیوان به چه درد میخوره 

بی جا نیست که همه ی گویند ای بت رعنا 

در عاشق اگه وفا نباشه پیمان به چه درد میخوره 

درخت عشق هیچ وقت از ریشه خشگ نمی شود 

چرا که اگه باغات خشگ بشه باغبان به چه درد میخوره 

شرر عشق به جانم آتش زد (کیان) بدان 

دیگه قلبم به یغما رفته به مُلک خالی سلطان به چه درد میخوره 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 512 تاريخ : يکشنبه 15 تير 1393 ساعت: 19:44

دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.

پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:

لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين

مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من

را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست

باعشق : روبرت

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد،

برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند

باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي

کند، به اين مضمون:

روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت

راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان.....

 

 

زندگانی


 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 519 تاريخ : جمعه 13 تير 1393 ساعت: 18:43

          زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست....

          هرکسی نغمه ی خودخواند وازصحنه رود...........

          صحنه پیوسته بجاست........................................

          خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.............................

 

 

          گل

 

 

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 415 تاريخ : دوشنبه 23 تير 1393 ساعت: 16:49

زیبایی زندگی

درآنچه به دست آوردیم نیست....

زیبایی زندگی

به راهیست که رفتیم

مادرهیچ سرزمینی 

زندگی نمی کنیم

منزل حقیقی ما قلب کسانی است 

که دوستشان داریم ...

 

 

قلب

 

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 438 تاريخ : پنجشنبه 12 تير 1393 ساعت: 21:36

  گاهی دلت بهانه هایی می گیرد

  که خودت انگشت به دهان می مانی

  گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی

  اما سکوت می کنی

  گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات

  گاهی فقط دلت میخواهد 

  زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری

  و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای

  که می شناسی بنشینی

  و فقط " نگاه " كنی 

  گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود

  گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید

 

دل تنگی

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 385 تاريخ : پنجشنبه 12 تير 1393 ساعت: 17:22

  به فکرمان.......منطق

  به قلب مان.... آرامش

  به جسم مان.... امنیت
 
  به روح مان..... پاکی

  به وجودمان.......آزادی

  به دست هایمان ........قدرت

  به چشم هایمان.......زلالی

  به زندگی مان.......عشق

  به تعهدمان .....صداقت

  به دوستی مان ......تعهد

  عطا کن...

 

 

خداوند

 

 

 

My beautiful dreams...
ما را در سایت My beautiful dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یکی مثله همه mydreams بازدید : 423 تاريخ : پنجشنبه 12 تير 1393 ساعت: 17:13